تولد یکسالگیت
امروز میخوام برات بگم از تولدت :...........
اول از خدای مهربون تشکر میکنم و شکر میگویم اورا به خاطر همه نعمتهای زیبایش که یکی از اونها وجود نازنین تو به کانون گرم خانه ما .
تولد تو نازنین ترین و اهورایی ترین ارمغان زندگیمان بود
امروز سه شنبه مصادف با93/07/15 و سالروز تولد تو عشق مامان بود و من هم از یک ماه قبل روز شماری میکردم
که برای تولدت چیکا ر بکنم تا این شد که با نظر خاله نرگس یک تم زنبوری برات انتخاب کردم اولین کاری که کردم
دوختن لباست بود و آماده گذاشتم کنار و شروع کردم با کمک بابایی برای خرید وسایل زنبوری و تولد اتاقت چون
کوچولو بودی من جشن بزرگی نگرفتم فقط برای خودم و یک یادگاری که برات بمونه این کار رو کردم انشا... تو
سالهای دیگه................
.
بعد از اون شروع کردم به خریدن وسایل و تریینات اتاق دختر گلم وسایلت یکم سخت پیدا میشد و من انقدر با بابا
و میامدم که آقای مغازه دار منو شناخته بود و میگفت خانم این همه مدل شما چرا زنبوری رو انتخاب کردی ؟
ولی به هر حال هر جوری بود پیدا کردم و برات چیدم و با کاغذ رنگی و..... بقیه اتاق و وسایل رو تزیین کردم یکهفته
به تولد بود که گفتم خودمون وباشیم خانواده بابا ولی متاسفانه مامان یزرگ شمال بود و عمه زهرا مسافرت و
زنعموتم سر کار وقتی دیدم اونا نیستن خاله های مامان و خاله مریم که از قبل گفته بودن برا هستی تولد بگیر
اومدن مامانبزرگ و عزیز هم بودن با مهدی و حسین و عطیه و یه دوست ناز که اونم روز تولد تو یادش مونده بود
ملینا بود دختر خاله کوچولوی عمو مجتبی .......
روز تولدت فرا رسید و من خوشحال بودم مهمونا اومدن و تو هم با من همکاری کردی و اذیت نکردی و عاشق نانای نانای کردن و ...........
خیلی خوش گذشت اینم عکساتو و کادوهات از همه ممنونیم و میبوسیمشان ...............
انشاالله که صد ساله بشی عشقم
مامان لیلا
این از لباست
این از اتافت
و اینم وسایل
و اینم با بابایی
اینم مامان که با هم کیک بریدیم
و اینم هستی مامان
اینم هستی و دایی
اینم با سروش و حسین و امیر مهدی
اینم چندتا از خودت
و اینم با ملینا
قربونت بشم با این عکست